محل تبلیغات شما

نیمه شب ظلمانی

مطلاطم بود ،،،مثل دریا موج میزد،،،

ماه دست نوازش،،،،دستان ماه هم تاول زده بود

حسش میکرد

شب برایش

لالایی محبت میخواند،،، صدای شب هم گرفته بود

ابرها گهواره ،،،،اما انها هم پینه بسته

ستارگان دور دلش منور،،،نورشان کم

پس باز هم،،، تاریکی را حس میکرد

قاصدک سالهاست

قصد رفتن ندارد

باد هم نمیتواند

کجاست هدیه ازادی

اینجا زندان قاصدک هاست

سنگین شده ،،

غذایش زیادی غم است

هوای دنیا

نه

بوی تنفس ادمکها

مسمومش نموده

سالهاست

خوش خبری

در جنگ است

خوش خبری زخم خورده است

مردمان قاصدک را

یادشان رفته

دلش میگوید برو

بگو

بخند

ذهنش اما

بیمار

سبک بالیش زنجیر گشته

به کوهای پر خون

چشمه ها پر از خاکستر

دریا ها فاضلاب نیرنگ

قاصدک یادش رفت

قاصدک بوددددددددددد

(شهاب شعیب)

تابوت غیرقابل حمل..

چشمه ها پراز خاکستر..

دلت را کجا خرج میکنی..

قاصدک ,هم ,ها ,شب ,چشمه ,خاکستر ,چشمه ها ,خوش خبری ,زخم خورده ,خورده است ,خبری زخم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نیازمندی های روز efilates دید یک دانشجوی هنری درباره همه چیز niafursmonal stepebmedsand kumodega ثبت انواع شرکت فروشگاه بانه 09180817369 حج رحمت وبلاگ گروه آموزشی درس زبان انگلیسی ناحیه 2 کرمانشاه متوسطه اول